اختصاصی / در غفلت مسئولین صورت گرفت ؛ تابلو شهید ” محمد جعفر آزموده ” آراسته شد به زباله
کاشف اسرار – محمد جعفر آزموده آراسته ” از شهدای جنگ تحمیلی می باشد که 20 شهریور ماه 1349 متولد شد و در 30 خرداد ماه 1366 یعنی حدود 17 سالگی به فیض شهادت نائل آمد و در زادگاه خود روستای پاچکنار در دو کیلومتری شهر رشت دفن شد.
مسئولان ذیربط طی سنوات گذشته برای پاس داشت یاد و خاطره این نونهال خیابان ورودی سه راه رشت به کوچصفهان ، رشت به پاچکنار مزین به : ” نام و نام خانوادگی و عکس ” این شهید والامقام کردند ولی متاسفانه به دلیل غفلت و مهجوریت این تابلو محل تجمع پسماند شده است.
حال این سئوالات در ذهن تداعی شده است : ” آیا اداره حفاظت محیطزیست شهرستان رشت بر چگونگی مدیریت پسماند توسط دهیاران و شهرداریها نظارت دارد؟ برنامه های پایش بر پسماند توسط اداره محیط زیست شهرستان رشت چند روز در هفته میباشد؟!
آیا اداره حفاظت محیط زیست شهرستان رشت گزارش ارزیابی بر پسماند در سه ماه اول ۱۴۰۱ تهیه نموده است ؟! امیدواریم متولیان امر و دستگاه های نظارتی بحران پسماند را جدی بگیرند.
به روایت مادر شهید:
محمد جعفر سومین فرزند خانواده بود. پدرجعفر حاج صفر آزموده کدخدای محله بود. جعفر پسری بود باهوش ، زرنگ ، بازی گوش و همچنین فردی شوخ …
اکثر اوقات فراغت خود را با دوستانش در بیرون از منزل به تفریح مشغول می شد. دوران تحصیلات ابتدایی خود را در بالامحله(سیاه محله)در مسجد صاحب الزمان گذراند. در ایام عزاداری مانند ماه محرم و صفر با تشکیل هییت در روستای پاچکنار مراسم عزاداری را برگزار می کردند
مدتی جعفر شبها دیر وقت به خانه می امد یا شبها به خانه نمی امد ، وقتی هم از او سوال می کردیم جوابی نمی داد یا می گفت با دوستان خود بوده. بعد از یک مدت که پیگیر شدیم و ماجرا را پرسیدیم جعفر گفت که یک بسیج محلی با بچه های محل راه انداخته اند. زندگی به همین روال می گذشت و جعفر و دوستانش در این بسیج محلی فعال بودند تا که روزی رسید که جعفر و بچه های محل تصمیم گرفتند خود را آماده رفتن به سربازی کنند که در مجموع72 نفر بودند.
از این تصمیم جعفر ما خبر نداشتیم ، چون می دانست اگر به ما بگوید در ابتدا ما مخالف می کنیم به خاطر اینکه جعفر هنوز به سن قانونی نرسیده بود و از طرفی هم برادرش محمد صادق در سنندج مشغول خدمت بود. محمد جعفر تمام کارهای رفتن به خدمت را در خفا انجام می داد و حتی گاهی اوقات مدارکی را در دستش می دیدیم. وقتی که سوال می کردیم ، می گفت مدارک مربوط به مدرسه است ؛ تا شب موعود فرا رسید. همه اعضای خانواده را جمع کرد و اعلام کرد قصد رفتن به جبهه را دارد. اما با مخالفت ما روبرو شد و پدرش گفت رضایتنامه را امضا نمی کند
آن هم به دلیل این که سن محمدجعفر کم بود و از طرفی محمد صادق برادر دیگرش خدمت بود. جعفر اصرار می کرد اما با مخالفت ما روبرو می شد. تا این که پس از چند روز بچه های محل که 72 نفر بودند و محمدجعفر هم همراهشان بود نزد پدر جعفر آمدند تا او را راضی کنند که محمدجعفر هم همراه آنها به جبهه بروند. پدرجعفر وقتی با این صحنه روبروشد رضایت داد. ولی فقط یک کلام گفت ، پسرش را در آغوش گرفت و گفت: جعفر شهادتت مبارک!!!!!!!
بهمن ماه سال 65 محمد جعفر دوره آموزشی خود را در لوشان گذراند. در طی این مدت هر وقت به همراه خانواده آخر هفته به دیدنش میرفتیم ما را دلداری میداد و همواره می گفت عشق است این سختی ها برا دفاع از اسلام و وطن… بعد از اتمام دوره آموزشی محمد جعفر برای مرخصی به خانه آمد اما بی قرار رفتن بود!!! و حتی به خواهر بزرگتر خود در این مدت می گفت یک هدیه ای به شما می دهم که در این محل خاص باشد!! و یک آرزویی داشت آن هم این بود که می گفت بچه برادرم یک بار من را عمو صداکند!!
رفتار محمد جعفر طوری شد بود که انگار به او الهام شده بود روز به روز به شهادت نزدیکتر میشود. روز اعزام به منطقه فرا رسید. صبح که ازخواب بیدارشد ابتدا سر خود را روی پای من گذاشت ناگهان در قلبم احساس دوگانه ای از شور و نگرانی ایجاد شد. جعفر آن روز بعد از این که با تمام اعضای خانواده روبوسی کرد با موتور خود تمام خانه را دور زد. آن زمان محمدصادق برادر دیگر محمد جعفر هم خدمتش تمام نشده بود و رسم روز گار چنین بود که هر دو در یک یگان بیفتند.
بله عملیاتی در پیش بود اما طبق نظر فرمانده باید محمد صادق به این عملیات که عملیات نصر4 بود اعزام میشد. محمد جعفر وقتی موضوع را فهمید پیش برادرش رفت و از او درخواست نمود که در این عملیات به جای او برود اما محمد صادق مخالفت می کرد . اما در انتها اصرار های فراوان محمد جعفر و پافشاری فراوانش نتیجه داد و موفق شد به جای برادر خود به این عملیات اعزام شود
لشکر قدس گیلان مانند دیگر لشکرها مأموریت یافت که خطوط دشمن را درهم شکند. این لشکر با نیروهای مجرب خود به عمق خاک عراق و سمت شهر ماووت نفوذ کرد و پس از پشتسر گذاشتن موانع ، در شرایط سرد و یخبندان منطقه ، به خطوط تماس دشمن نزدیک شد. یورش بیامان به مواضع دشمن آغاز و با شلیک گلوله منور از دو سمت ، منطقه مثل روز روشن شد.
دشمن زخم خورده با شلیک انواع گلوله سعی کرد که مانع نفوذ رزمندگان به خطوط پدافندی آنها شود ، ولی برتری آتش قوای اسلام مانع تحرکات دشمن شد . بعداز زمین گیر شدن نیروهای دشمن محمدجعفر داوطلب شد تا پرچم کشور را برافراشته کند.
بعداز برافراشتن پرچم توسط نیروهای دشمن که کمین کرده بودند مورد اصابت گلوله از ناحیه پا شد. ساعاتی را با همان وضع ماند و به دلیل شرایط موجود و کمین دشمن اجازه نمیداد کسی از همرزمانش به کمکش بروند. هنگام شب شد با همان پای زخمی بلند شد تا به سمت نیروهای خودی برود اما باز تیری این بار به گلویش اصابت کرد و محمد جعفر آزموده به شهادت رسید
پایان پیام