کاشف اسرار- گرمای هوا امانم را بریده است. دوان دوان از این اداره به آن اداره و در اضطراب و تشویش دیر رسیدن. عرق ریزان خود را به جلسه می رسانم تا از ۵۰تومان آن محروم نشوم . در ابتدای ورودی اداره امضا می دهم ،انتهای راه پله امضا می دهم .در خلال صحبت های محبت آمیز و پر طمطراق مدیر یا رییس دوباره برگه ای در جلوی رویم قرار می گیرد تا نام و نام خانوادگی خود ،شماره ملی،نام پدر، نام نشریه،ادرس ایمیل،کدپستی و….را بنویسم. در پوست خود نمی گنجم از اینکه نام من در لیست مدعوین وجود دارد و کارت هدیه ۵۰ تومانی آخر جلسه به من هم تعلق می گیرد و من هم ذوق زده به پاس این دعوت مجیز گوی مدیر محترم روابط عمومی در نزد مدیرش می شوم تا در آینده هم از الطفاتش بی نصیب نباشم و به سایر دوستانم که اسمشان در لیست نبوده و در جلوی نگهبانی بر گردانده شدند فکر نمی کنم وبه کسانی که به هر طریق وارد شده و منت مدیر محترم روابط عمومی را به جان خریده اند نیز. آری این  ۵۰تومان های لعنتی که چندین سال است تکانی به خود نداده است نایی برایم نگذاشته اند اما چه کنم که به دخترک کوچکم قول اسباب بازی ای را داده ام که ساعتها برای آن وبرای بی پولی پدرش گریسته است.

photo_2016-08-08_16-31-37

و هنوز فاصله زیادی با به دست آوردنش دارد . هر روز از دوستانم جویای جلسات این چنینی هستم تا نکند از ۵۰ تومانی محروم بمانم؛ این حال روز من و بسیاری از همکارانم در این هوای تب دار مرداد ماه است و عصابی خراب و مختل از نگاه های تحقیر آمیز ،غرورها و منتهای بی شماری که این ۵۰تومان لعنتی برای من ایجاد کرده است، اما نهایت این که عزمم را جزم نموده ام برای چنین روزهایی در سال آینده روابط اجتماعی ام را بهبود بخشم تا جایی نگویند در لیست مدعوین نیستی؛ آری باید خود را تغییر دهم حسنش این است که بالاجبار دوستان زیادی خواهم داشت……..روز خبرنگار مبارک

رضا صادق پور-خبرنگار مطبوعات

پایان پیام

Print Friendly, PDF & Email

اشتراک این خبر در :